زن
ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ، ﻋﺎﻗﺒﺖ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ، ﯾﮏ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺷﺎﺯﺩﻩ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺩﻟﺖ ﺍﻫﻠﯿﻪِ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ !... ﻭ ﺩﻟﺖ ، ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻫﺎﯾﺶ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ؛ ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻧﮑﺮﺩﻧﺶ ! ﺗﻮ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ ﻭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎ ، ﺗﻮ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ ﻭ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻨﺪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺗﭙﺪ . ﺳﺮﺍﺳﯿﻤﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ، ﺑﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ، ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ، ﺩﻟﻮﺍﭘﺲ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ، ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ؛ ﻭ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯽ ، ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ "ﺯﻥ" ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﻮﺩ ...
نويسنده : sina


سلام دوستان.

راستش من به دلایل شخصی دیگه حوصله ی اینترنت و......... رو ندارم

من تازه فهمیدم زندگی بدون اینترنت چقدر بهتره

ولی بهتون قول میدم اگه بازم اومدم توی اینترنت به همتون سر میزنم.

خدا نگهدار همتون

(طاهره جونم خیلی دوست دارم.دلم خیلی برات تنگ شده)


نويسنده : sina


ای همه ی زندگی من

نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، درک کن چه حسی دارم ،همیشه میمانم مال تو...

کاش میشد سهم من از با تو بودن تنها آرامش و عشق باشد نه دلتنگی وانتظار...

هر گاه نیستی و دلتنگ توام نامت را در دلم زمزمه میکنم ، اینگونه است که

 آرام میشوم ، دلم را راضی میکنم و اینگونه روزهای دلتنگی را سر میکنم

دلم به سوی آسمان دلتنگی پر میکشد در میان میگیرد یاد تو را ، درد دل

میکند با خاطره هایت ، تکرار میکندحرفهایت ، حرفهایی که تو همیشه بادلم در میان میگذاری ...

نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، نشسته ام بر روی ابرهای خیالت ،

و در رویاهای تو سیر میکنم آسمان دلتنگی ام را....

نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای در فکر تو نباشم ، هیچگاه فکر نکن که در حال فراموش کردن تو باشم

درست است که روزها میگذرد، چه زود آسمان تاریک امشب ، روشنی فردا

میشود اما نمیگذرد ، نمیگذرد ، نمیگذر هیچگاه آن عشقی که در قلبم

 نسبت به تو دارم ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود هیچگاه آن احساسی که به تو دارم...

هر چه دوست داری از من بخوا جز فراموش کردنت ، اگر میخواهی بروی برو

اما من هستم ، آنقدر میمانم تا ماندنم مرا یاری کند ، تا دوای عشقت مرا درمان کند...

میمانم و میمانم تا لحظه مرگم ، آنقدر عاشقت میمانم تا لحظه ی از دنیا رفتنم  قصه عشق مرا بنویسند...


نه عزیزم به این خیال نباش که روزی سرد شوم ،جانم را از من بگیرند با تو

دوباره زنده میشوم ،دنیا را از من بگیرند با تو دوباره صاحب دنیا میشوم ....

هیچگاه نمیتواند کسی تو را از من بگیرد، میدانی که قلبم بی تو میمیرد،

تو در قلبمی و هیچگاه دنیای عاشقانه من نمیمیرد....

               بی تو خیلی تنهام......

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد



کسی هست شانه هایش را، به من قرض بدهد
 
تا یک دل سیر گریه کنم؟

بدون هیچ حرف و سوال و جواب و دلداری و نصیحتی!
 
تو رو خدا بگید اگه جای من بودید چیکار میکردید؟

نويسنده : sina




 


 


من دلم تنگ کسی هستم که به دلتنگی من می خندد


باور عشق برایش سخت است ...


ای خدا باز به یاری نسیم سحری


می شود آیا باز دل به دل نازک من بربندد ...    


نويسنده : sina


 


نمی بخشمت .... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... بخاطر احساسی که برایم پر کردی .... نمی بخشمت.... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی .... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... ومی بخشمت که بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی .... هیچ وقت فراموشت نمی کنم


نويسنده : sina


خدایا دیگه طاقت ندارم..
                              براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد              

خدایا دیگه طاقت ندارم..

کفر نعمت نمیکنم ولی خدایا دلم بدجور شکسته…

دیگه نمیتونم به خودم ودلم درس صبوری بدم…

نمیتونم بهش بگم احمق نشو زندگی کن

اخه اینم شد زندگی؟

زندگی که هر روزش مثل دیروزه؟

زندگی که پر شده از دروغ و………..

خدایا بگو چکار کنم؟

بگو اینقدر منو سرزنش نکنن

بگو اینقدر رنجم ندن…

بگو اینقدر با اعصابم بازی نکن….

بگو دل شکسته ام رو بیشتر از این خون نکنن

بگو ……خدایا بهشون بگوووووووووو

که منم آدمم بخداااااااااااااااا آدمممممممممممممم

چرا هیچ کس نفهمید؟

چرا همه میخوانند منو از این دنیا بیرون بیارن…

چرا وقتی میدونن دلشکسته ام با هیچی آرووم نمیشه

حرف محبت آمیز میزنن؟

چرا وقتی میدونن نمیتونن غصه رو از دلم پاک کنن زخم زبون میزنن……

خدایا دیگه طاقت ندارم

 


نويسنده : sina


 >:پیام عاشقانه

از حساب و کتاب بازار عشق هیچگاه سر در نیاوردم

و هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی

من بدهکارت می شوم . . .

......................

همیشه سکوتم به معنای پیروزی نیست ، گاهی سکوت میکنم تا بفهمی چه بی صدا باختی . . .

......................

مشکل از تو نبود

از من بود

با کسی حرف میزدم

که سمعک هایش را

پیش دیگری جا گذاشته بود . . .


نويسنده : sina


اعدامی عشق...
 

و تو دلت آزرده است....از نامردی هایی که در عشق دیده ای ، رنجیده ای....غصه

داری.....به تقدس عشق ایمان داشتی.....اما حالا  این طور نیست......چه کسی را

مقصر میدانی؟

خودت ؟؟؟

دلت؟؟؟

چشمانت؟؟؟

یا خدایت؟؟؟

بی شک همه ما خدا را مقصر میدانیم.....

وخدا را اینگونه زیر سوال میبریم:

خدایا ! چرا وصال را نصیبم نکردی؟

خدایا ! چرا معشوقم چشمانش را بست و مرا ندید؟

خدایا ! چرا معشوقم با خنجر خیانت نابودم کرد؟

و هزاران سوال دیگر....

در سوالاتمان همه را مقصر میدانیم جز خودمان.....

و شاید این است دلیلش که هیچوقت کارمان رونق  نمی یابد.....

آهای ! تو که میخواهی عشق را به خانه دلت دعوت کنی ، چشمانت را گشوده ای

 تا حقایق را ببیند یا نه؟

معشوقت را آن گونه شناخته ای که بدانی لایق عشقت هست یا نه؟ تصمیمت را

 گرفته ای ؟

در این راه مقدس همیشه مایه آرامش باش برای معشوقت......هر هوسی را عشق

 ندان......چشمانت را بر ناپاکی ها ببند......و عشق را آنگونه در دلت به تصویر بکش

 که خدا هم آن را بپسندد......

 

 


نويسنده : sina


                          من و تنهایی و یک شمع ،‏


                                       خدایا !


                                نکند بادی بیاید


 

دوستان یه لحظه گوش کنید...

به دنبال کسی باش که تو را به خاطر زیبایی های وجودت

زیبا خطاب کند نه به خاطر جذابیتهای ظاهریت

کسی که دوباره با تو تماس بگیرد حتی وقتی تلفنهایش را قطع می کنی

کسی که بیدار خواهد ماند تا سیمای تو را در هنگام خواب نظاره کند

کسی که مایل باشد حتی در زمانی که درساده ترین لباس هستی تورا به دنیا نشان دهد

کسی که دست تو را در مقابل دوستانش در دست بگیرد

در انتظار کسی باش که بی وقفه به یاد توبیاورد که تا چه اندازه برایش مهم هستی

و نگران توست و چه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد

در انتظار کسی باش که زمانی که تو را می بیند به دوستانش بگوید اون خودشه

[همان کسی که می خواستم]


 


نويسنده : sina


ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست


چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست


از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام


ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست 


 

 
    قبول که ما دو خط موازی هیچگاه به همدیگر نمی رسیم !


    ولی فقط کمی فاصله را کمتر کن ، میخواهم بهتر ببینمت !


نويسنده : sina