کیفیت 720P حجم GB1.25 2000 تومان
کیفیت 720p حجم MB573.62 1800 تومان


جدایی
ای کاش آشنایی ها نبود

یا به دنبالش جدایی ها نبود

یا مرا بااو نمیکردی آشنا

یا مرا ازاو نمیکردی جدا


نويسنده : sina


هیچ کس زنده نیست
 
 
 
از فردی نقل شده است که :
خیلی سال پیش كه دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند.
تعدادی هم برای محكم كاری دو بار این كار را انجام میدادند، ابتدا و انتهای كلاس كه مجبور باشی تمام ساعت را سر كلاس بنشینی.
هم رشته ای داشتم كه شیفته ی یكی از دختران هم دوره اش بود.
هر وقت این خانم سر كلاس حاضربود، حتی اگر نصف كلاس غایب بودند، جناب مجنون می گفت:استاد همه حاضرند!
و بالعكس، اگر تنها غایب كلاس این خانم بود و بس، می گفت:استاد امروز همه غایبند، هیچ كس نیامده!
در اواخر دوران تحصیل ازدواج كردند و دورادور می شنیدم كه بسیار خوب و خوش هستند.
امروز خبردار شدم كه آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ كرده است:
هيچ کس زنده نیست ....
همه مردند

نويسنده : sina


بی تو سخته نفس کشیدن

سلام عشقم

دلم برات خیلی تنگ شده

وای که چقدر سخته بدون تو نفس کشیدن

هیچوقت فکرنمیکردم که بودنم به بودن یکی اینقد وابسته باشه

که وقتی هست خنده رولبام باشه

و

وقتی نیست

اشک رو چشمام

کاش میدونستی بی تو چه زجری میکشم

ای کاش همه اینا فقط یه خواب بود

که وقتی بیدارمیشدم

میدیدم که ترکم نکردی

میدیدم واسه همیشه مال منی

ولی مجبوم فقط بایادت و خاطراتمون به اجبار نفس بکشم

ولی عشقم

من هیچوقت ناامید نمیشم

همیشه چشم به راه برگشتت میمونم

نمیدونم شاید یه روز از رفتنت پشیمون شدی!

پشیمون شدی و برگشتی پیشم

ولی میدونی از چی میترسم؟

اینکه یروزی بیایی که من دیگه نباشم

از این دنیای بی وفا رفته باشم!


نويسنده : sina


داستان شاهزاده و دختر خدمتکار(اهميت صداقت درزندگی

اين قصه زيباست و حتی اگه شنيده باشين

باز هم تکرارش دلنشينه

  

در حدود دويست و پنجاه سال پيش از ميلاد در

چين باستان شاهزاده ای تصميم به
ازدواج گرفت.

با مرد خردمندی مشورت کرد  و تصميم گرفت تمام دختران جوان
منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند.

وقتی خدمتکار پير قصر
ماجرا را شنيد بشدت غمگين شد، چون دختر او مخفيانه عاشق شاهزاده بود،
دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت.


نويسنده : sina


دریا باش در برابر مشکلات

روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که بهش یه درس بیاد موندنی بده .

راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه .

 شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره  ، اونم به زحمت ...


نويسنده : sina


تولد

روز تولدت شد و نيستم اما کنار تو

کاشکي مي شد که جونمو هديه بدم براي تو

درسته ما نميتونيم اين روز و پيش هم ...


نويسنده : sina


نبودن بهتراز بودن

چرا؟

چرا وقتی میخواستی تنهام بزاری اومدی به زندگیم

چرا داغونم کردی گذاشتی رفتی؟

چرا؟


نويسنده : sina


روحیات عاطفی متولدین هر ماه

روحیات عاطفی متولدین هر ماه

 

متولدین فروردین ماه :

به سوی من بیا
تا تو را حس کنم
و دنیا خواهد دید
داستان عشقی سوزان را
که شعله اش در قلب من خواهى بود

به هنگام عاشقی گویی در دنیای شوالیه ها و پرنسس ها سر می کند.
قلبا عاشق است و در عشق پا بر جاست.

خیلی جالبه حتما بخونید و لطفا بگید تا چه حد صحت داره؟

 

بقیه در ادامه مطالب


نويسنده : sina


مــاجـــرای کـــلاغ عـــــاشــــق

یه روزی آقـــای کـــلاغ،
یا به قول بعضیا جناب زاغ

رو دوچرخه پا می‌زد،
رد شدش از دم باغ

پای یک درخت رسید،
صدای خوبی شنید

                               بقیه اش در ادامه نوشته شده


نويسنده : sina


نمـایش احسـاسات با عکـس

 

کـاش مـی فـهـمیـدی ....

قـهـر میـکنم تـا دسـتـم را مـحـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـویی:

بـمان...

نـه ایـنـکـه شـانـه بـالا بـیـنـدازی ؛

و آرام بـگویـى:

هـر طور راحـتـى ... !

 

 
 
نمـایش احسـاسات با عکـس

 

عشق هميشگي

 

آمدی بشنوی بمانی
آمدی شنیدی، رفتی!
حالا سال‌هاست دیگر
کسی از لب‌هام نشنیدَه‌ست: "دوستت دارم"

وقتی دو عاشق از هم جدا میشن ...
دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن ...
چون به قلب همدیگه زخم زدن ...
نمیتونن دشمن همدیگه باشن ...
چون زمانی عاشق بودن ...
تنها میتونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن ...

 

عشق هميشگي

از همان ابتدا دروغ گفتند!
مگر نگفتند که “من” و “تو” ، “ما” می شویم؟!
پس چرا حالا “من” این قدر تنهاست!
از کی “تواینقدر سنگ دل شد؟!…
اصلا این “او” را که بازی داد؟!…
که آمد و “تو” را با خود برد و شدید “ما”!
می بینی
قصه ی عشقمان!
فاتحه ی دستور زبان را خوانده است

 


نويسنده : sina


حواســــم را هرکـــجا که پــرت می کـــنم باز کـــنار تـــو می افتد ...

ﺩﺭ ﻧــﺎﻧــﻮﺍﯾـــﯽ ﻫــﻢ ﺻـــﻒ"ﯾــﮏ ﺩﺍﻧـــﻪ ﺍی"هـــا ﺟــﺪﺍﺳـــــﺖ . . . ﺍﺯ ﺟــﺬﺍﻡ ﻫــﻢ ﺑــﺪﺗــﺮ ﺍﺳــﺖ "ﺗﻨﻬﺎﯾـــــــــﯽ"

 


نويسنده : sina


جملات عاشقانه ي زيبا همراه با عكس

 


 

وقتی تنهـــــایی

به همه چیز و همه کس پنـــــــاه میبری

پخش میشوی در کوچه و خیابان

به جاهایی میروی که نبـــاید بروی

به آدمهایی سلام میکنی که نبــــــــاید.....!

 

 

هــر چــ قدر هـمــ کـــxــه دور بآشـــی ...

شـــبـ کهـ مــآـهـ مــیـ تآبــد ... ،

بــ کنــآرِ پنــجرـهـ بــیآ و نــگآـهـ کنــ ...

دلـــمـ خوشــ استــ جآیــی رآ میِــ بـینــمـــ ،

کــهـ تو همــ نگـآـهـ مــی کنــی ...

 

 

هر شب مرا با خود میبری
میبری به جایی که تاریک است و روشنایی آن تویی
هرشب مرا به اوج میبری
میرسیم به جایی که نگاهت همیشه آنجا بود
ما یکی شده ایم با هم
همیشگی شده عشقمان، بگو از احساست برای من…
همیشه میگویم تو تا ابد برایم یکی هستی
،
یکی که عاشقانه دوستش دارم ، یکی که برایم یک دنیاست….
دنیای زیبایی که درون آنم
ببین یک دیوانه دائم نگاهش به 

نمـــي دانـم چــــرا ؟!
ايـن روزهــــا در جـــواب هـــركــــه از حـــالم
مـــي پرســــد تـــا مــــي گويــــم ... " خوبــــــــم "
چشمـــــانم خيس مــــي شـــــود ... !


معـشـوقه اي پيــدا كـــرده ام
به نـــام.....
روزگـــــار...........
ايــن روزهـا مرا درآغـوش خـويـش
سـخـت به بـازي گـرفتـه استــــ

 

 

 

 


نويسنده : sina