کیفیت 720P حجم GB1.25 2000 تومان
کیفیت 720p حجم MB573.62 1800 تومان


نامه عاشقانه غضنفربه عشقش
سلام بر تو میدونم که صدامو شناختی پس خودمو معرفی نمیکنم شایدم نشناختی، منم غضنفر آااه ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و گلبم مثل یه ساعت دیواری هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع میکنه، حالا بگو بقال محل ما چند سالشه؟ امروز یاد آن روزی افتادم که تو من را دیدی و یک دل نه صد دل من را عاشق خودت کردی. یادت میآید؟ ای بابا عجب گیجی هستی، یادت نمیآید؟ خیلی خنجی، خودم میگم. اون روز که من زیر درخت گیلاس سر کوچه، لبو کوفت میکردم با بربری. ناگهان پدرت تو را با جفتک از خانه بیرون انداخت و من مثل اسب به تو خندیدم، خیلی از دست من ناراحت شدی. ولی با عشق و علاگه به طرف من آمدی. خیلی محکم لگدی به شکم من زدی و رفتی. آن لگد را که زدی برق از چشمانم پرید و حسابی عاشقت شدم. از آن به بعد هر روز من زیر درخت گیلاس میایستادم تا تورا ببینم، ولی هیچوقت ندیدم. اول فکر کردم که شاید خانه تان را عوض کردید ولی بعدا فهمیدم درخت گیلاس را اشتباه آمده بودم. یک گاب عکس خالی روی میزم گذاشتم و داخل آن نوشتم “عشقم” هروقت آن را میبینم به تو فکر میکنم و تصویر تو را به ذهن میآورم. اینم بگم که من بدجوری گیرتیم هااااااااا ! مثلا همین دیروز داداشم داشت به گاب نگاه میکرد، دو تا زدم تو سرشو بهش گفتم مگه تو خودت ناموس نداری به دختر مردم نگاه میکنی؟ راستی این شمارهای که به من دادی خیلی به دردم خورد. هر روز زنگ میزنم و یک ساعت باهات درد دل میکنم و تو هم هی میگی “مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمیباشد” من که میدونم منظورت از این حرفا چیه!! منظورت اینه که تو هم به من عشق میورزی، مجه نه!؟ یه چیزی بهت میگم ولی ناراحت نشی، گوساله! این چه وضع ابراز عشقه؟ ناراحت شدی؟ خاک بر سر بی جنبت!! آدم انقد بی جنبه؟ ولی میدونم یکی از این روزا سرتو میندازی پایین و عین بچهٔ آدم میای تو خونهٔ من، راستی خواستی بیای ده تا نون بربری هم سر راهت بجیر! یه روزی میام خواستگاریت، میخوام خیلی گرم و صمیمی باباتو ببوسم و چندتا شوخی دستی هم باهاش میکنم که حسابی اول زندگی باهم رفیق بشیم، راستی کلهٔ بابت مثل نور افکن میمونه. بعد عروسی بهش بجو خیلی طرف خونهٔ ما پیداش نشه. من آدم کچل میبینم مزاجم بهم میریزه! چند وقت پیش یه دسته گل برات از باغچه کندم که سر کوچتون دادمش به یه دختر دیگه، فچر بد نکن! دختر داشت نگاهم میکرد منم تو رودرواسی جیر کردم گل رو دادم بهش، اونم لبخند ملیحی از ته روده اش به من زد. درسته دختره از تو خیلی خوشگل تر بود ولی چیکار کنم که بیخ ریش خودمی. راستی من عاشق قورمه سبزی ام (البته بعد از تو) اگه برام خواستی درست کنی حواست باشه، بی نمک بشه، بسوزه ، بد طعم بشه همچی لگدی بهت میزنم که نفهمی از من خوردی یا از خر! خلاصه اینکه بی قراری نکن، یه خط شعر هم برات گفتم. خوشت اومد اومد، نیومد به درک! بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم فکر نکن یاد تو بودم، داشتم اونجا ول میگشتم http://saniteens.blogfa.com/

:: موضوعات مرتبط: جالب، ،
نويسنده : مهدی


داستانکــــــــ جالبـــــــ
پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». پدر با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند : پدر عزیزم، با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست‏‏ دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم. من احساسات واقعی رو با 'کتی' پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما میدونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ، لباسهای تنگ ، موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است. کتی به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک کانکس توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون. ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. کتی چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که ماریجوانا واقعاً به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون می کاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن برای تمام کوکائینها و اکستازیهایی که می خوایم. در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه، و کتی بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی. *با عشق* *پسرت "جک" * پاورقی : پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من خونه دوستم تامی هستم . فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه. دوسِت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن! نــــــــــــــــظـــــــــــر یادتون نره

:: موضوعات مرتبط: جالب، ،
نويسنده : مهدی


خدایـــــــــــــا

  خدایا.....

 

کودکان گل فروش را می بینی؟!

مردان خانه به دوش.....

دخترکان تن فروش.....

مادران سیاه پوش...

کاسبان دین فروش....

محرابهای فرش پوس....

پدران کلیه فروش....

زبانهای عشق فروش....

انسانهای آدم فروش...

همه را می بینی؟!

می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم

دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد!


نويسنده : مهدی


عشـــــــــــــــــــق
از یک عاشقِ شکست خورده پرسیدم: بزرگ ترین اشتباه؟ گفت: عاشق شدن... گفتم: بزرگ ترین شکست؟ گفت: شکستِ عشق... گفتم: بزرگ ترین درد؟ گفت: از چشمِ معشوق افتادن... گفتم: بزرگ ترین غصه؟ گفت: یک روز چشم های معشوق رو ندیدن... گفتم: بزرگ ترین ماتم؟ گفت: در عزای معشوق نشستن... گفتم: قشنگ ترین عشق؟ گفت: شیرین و فرهاد... گفتم: زیباترین لحظه؟ گفت: در کنارِ معشوق بودن... گفتم: بزرگ ترین رویا؟ گفت: به معشوق رسیدن... پرسیدم: بزرگ ترین آرزوت؟ اشک توی چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت: مرگ....
نويسنده : مهدی


ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ؟ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ .... ﻣﺎ ﺩﺭﺩ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯾﻢ ... ﺩﺭﺩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺟﻨﺴﺶ ﺭﺍ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯼ ﻣﺸﺘﺮﮎ ﺑﻪ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ .... ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺯﺩﯼ .... ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻥ ﺣﻨﺠﺮﻩ ﺍﻡ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻡ .... ﺁﺧﺮﺵ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﭘﯿﺮ ﺷﺪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺎ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ .... ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ .... ﺗﺎ ﻣﺎﺩﺍﻣﯽ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﺒﻬﺎﯾﺖ ﺑﯿﺎﻭﯾﺰﯼ ﺧﯿﺎﻝ ﺗﻤﺎﻡ ِ ﺑﻠﻨﺪﮔﻮ ﻫﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺳﺖ ... ﺁﻧﻬﺎ / ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺣﺮﺍﺝ ﺍﺷﺘﺮﺍﮎ ِ ﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ ... ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ .. ﻟﺒﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﻥ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮ ... ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻥ ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺟﻮﺍﺏ / ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻋﺎ ﮐﻨﺪ .... ﻫﺮ ﭼﻪ ﺷﻨﯿﺪﯼ / ﭘﮋﻭﺍﮎ ِ ﺩﺭﺩ ِ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﻝ ِ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ /ﺳﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .... ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻤﺮ ِ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﺍﺕ ﺑﺰﻥ ... ﺳﮑﻮﺕ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻫﺎﯾﺖ / ﻣﺎﺩﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ... ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩ ﻫﺎﯼ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﻧﺸﺴﺘﻪ ... ﺷﺎﯾﺪﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺼﻒ ﺍﻟﻨﻬﺎﺭ ﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﺪﯾﺪ ﺑﮕﯿﺮﯼ ... ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ .. ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﺍﺷﺘﺮﺍﮎ / ﺑﺨﻨﺪﻧﺪ ... ﺑﺎﻭﺭ ﺑﮑﻦ ... ﺗﺎ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺕ ﺑﻪ ﺍﻧﺰﻭﺍﯼ ﺩﺭﺩ ﻫﺎﯾﺖ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﯼ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ / ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ِ ﺳﻨﮓ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﻤﺎﻥ ﺭﺳﻮﺥ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺗﻮ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﺩﺭ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻭ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﻘﻼ‌ﺏ .... ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ِ ﺗﺎ ﻋﻤﻖ ِ ﺑﻐﺾ ..../ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ... ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻥ .........ﺷﺎﯾﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﺎﺻﺪﮎ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺍﺻﺎﻟﺘﺶ ﺑﻪ ﺧﻮﯾﺸﺘﻨﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﯼ
نويسنده : sina


اینقدر دوری ازم که اسم من از یادت رفته سالی یک بار یاد من باش ولی من هر روز هفته
نويسنده : sina


ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ ﺗـﻌﻄﯿــﻞ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﯽ ﭘﺸﺖ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﺍﻓـﮑﺎﺭﺕ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﺑﺪﻫﯽ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﮑﺸﯽ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺳﺮﺕ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﻮﯼ ﻭ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﺳــﻮﺕ ﺑﺰﻧﯽ ﺩﺭ ﺩﻟـﺖ ﺑﺨﻨــﺪﯼ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻓـﮑﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﺫﻫﻨﺖ ﺻﻒ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﮕﻮﯾـﯽ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻣﻨﺘـﻈـﺮ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ !!!
نويسنده : sina


زن
ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ، ﻋﺎﻗﺒﺖ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ، ﯾﮏ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺷﺎﺯﺩﻩ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺩﻟﺖ ﺍﻫﻠﯿﻪِ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ !... ﻭ ﺩﻟﺖ ، ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻫﺎﯾﺶ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ؛ ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻧﮑﺮﺩﻧﺶ ! ﺗﻮ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ ﻭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎ ، ﺗﻮ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ ﻭ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻨﺪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺗﭙﺪ . ﺳﺮﺍﺳﯿﻤﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ، ﺑﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ، ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ، ﺩﻟﻮﺍﭘﺲ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ، ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ؛ ﻭ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯽ ، ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ "ﺯﻥ" ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﻮﺩ ...
نويسنده : sina


 >:پیام عاشقانه

از حساب و کتاب بازار عشق هیچگاه سر در نیاوردم

و هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی

من بدهکارت می شوم . . .

......................

همیشه سکوتم به معنای پیروزی نیست ، گاهی سکوت میکنم تا بفهمی چه بی صدا باختی . . .

......................

مشکل از تو نبود

از من بود

با کسی حرف میزدم

که سمعک هایش را

پیش دیگری جا گذاشته بود . . .


نويسنده : sina


خدایا دیگه طاقت ندارم..
                              براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد              

خدایا دیگه طاقت ندارم..

کفر نعمت نمیکنم ولی خدایا دلم بدجور شکسته…

دیگه نمیتونم به خودم ودلم درس صبوری بدم…

نمیتونم بهش بگم احمق نشو زندگی کن

اخه اینم شد زندگی؟

زندگی که هر روزش مثل دیروزه؟

زندگی که پر شده از دروغ و………..

خدایا بگو چکار کنم؟

بگو اینقدر منو سرزنش نکنن

بگو اینقدر رنجم ندن…

بگو اینقدر با اعصابم بازی نکن….

بگو دل شکسته ام رو بیشتر از این خون نکنن

بگو ……خدایا بهشون بگوووووووووو

که منم آدمم بخداااااااااااااااا آدمممممممممممممم

چرا هیچ کس نفهمید؟

چرا همه میخوانند منو از این دنیا بیرون بیارن…

چرا وقتی میدونن دلشکسته ام با هیچی آرووم نمیشه

حرف محبت آمیز میزنن؟

چرا وقتی میدونن نمیتونن غصه رو از دلم پاک کنن زخم زبون میزنن……

خدایا دیگه طاقت ندارم

 


نويسنده : sina


 


نمی بخشمت .... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... بخاطر احساسی که برایم پر کردی .... نمی بخشمت.... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی .... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... ومی بخشمت که بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی .... هیچ وقت فراموشت نمی کنم


نويسنده : sina




 


 


من دلم تنگ کسی هستم که به دلتنگی من می خندد


باور عشق برایش سخت است ...


ای خدا باز به یاری نسیم سحری


می شود آیا باز دل به دل نازک من بربندد ...    


نويسنده : sina


مسافر خسته من

 

آهای مسافر خسته من ، دستت را بگذار بر روی دل من. میبینی که من نیز مثل تو خسته ام ، میبینی که من نیز مثل تو با غمها نشسته ام. آهای مسافر خسته من ، عاشق دل شکسته ات شده ام ، ببین مرا که محو نگاه زیبایت شده ام. من اینجا و تو آنجا هر دو دلشکسته ایم ، تا اینجا هم اگر نفسی است برای هم زنده ایم. من برای تو میشکنم و تو برای من ، راه راست بی فایده است ، تقلب میکنیم تا زندگی مات شود در این دایره غم… آهای مسافر خسته من ، شب آمده و باز هم یاد تو در دلم ، ستاره ها خاموش ، من مانده ام و وجودم که در حسرت است ، در حسرت یک آغوش …. آغوشی که لذتش تنها با تو است ، دنیا خواب است ، کاش بودی که بیداری ام تا سحر عادت است. آهای مسافر خسته من ،کجا میروی ، جایی نداری برای رفتن ، همه جا ماندنیست ، جز اینجا که نمیتوانیم بمانیم برای هم…. شعر غم میخوانم و اشک در چشمانت ، غم برای یک لحظه رود درمان میشود آن درد حال پریشانت. من برای تو فدا میشوم و تو برای من ، همه وجودم فدایت ، تو آرام بمان تا خیالش راحت شود دل من.. آهای سرنوشت ، با ما هم؟ ما که در زندگی به ناحق باختیم و چیزی نگفتیم،  در آتش عشق سوختیم و باز هم سکوت کردیم ،  با غمها همنشین بودیم و با حسرت نشستیم ، هر چه رفتیم، آخر راه بن بست بود و باز هم نشکستیم! رفتیم و رفتیم تا آخر راه ، آخرش پیدا نشد و ما نشستیم چشم به راه… آهای مسافر خسته من ، دستت را بگذار در دستان من … میبینی که تا اینجا هم با تو ماندم، گفته بودم تا آخرش ، آخر قصه  را هم برایت خواندم….


نويسنده : sina


ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست


چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست


از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام


ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست 


 

 
    قبول که ما دو خط موازی هیچگاه به همدیگر نمی رسیم !


    ولی فقط کمی فاصله را کمتر کن ، میخواهم بهتر ببینمت !


نويسنده : sina


                          من و تنهایی و یک شمع ،‏


                                       خدایا !


                                نکند بادی بیاید


 

دوستان یه لحظه گوش کنید...

به دنبال کسی باش که تو را به خاطر زیبایی های وجودت

زیبا خطاب کند نه به خاطر جذابیتهای ظاهریت

کسی که دوباره با تو تماس بگیرد حتی وقتی تلفنهایش را قطع می کنی

کسی که بیدار خواهد ماند تا سیمای تو را در هنگام خواب نظاره کند

کسی که مایل باشد حتی در زمانی که درساده ترین لباس هستی تورا به دنیا نشان دهد

کسی که دست تو را در مقابل دوستانش در دست بگیرد

در انتظار کسی باش که بی وقفه به یاد توبیاورد که تا چه اندازه برایش مهم هستی

و نگران توست و چه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد

در انتظار کسی باش که زمانی که تو را می بیند به دوستانش بگوید اون خودشه

[همان کسی که می خواستم]


 


نويسنده : sina


اعدامی عشق...
 

و تو دلت آزرده است....از نامردی هایی که در عشق دیده ای ، رنجیده ای....غصه

داری.....به تقدس عشق ایمان داشتی.....اما حالا  این طور نیست......چه کسی را

مقصر میدانی؟

خودت ؟؟؟

دلت؟؟؟

چشمانت؟؟؟

یا خدایت؟؟؟

بی شک همه ما خدا را مقصر میدانیم.....

وخدا را اینگونه زیر سوال میبریم:

خدایا ! چرا وصال را نصیبم نکردی؟

خدایا ! چرا معشوقم چشمانش را بست و مرا ندید؟

خدایا ! چرا معشوقم با خنجر خیانت نابودم کرد؟

و هزاران سوال دیگر....

در سوالاتمان همه را مقصر میدانیم جز خودمان.....

و شاید این است دلیلش که هیچوقت کارمان رونق  نمی یابد.....

آهای ! تو که میخواهی عشق را به خانه دلت دعوت کنی ، چشمانت را گشوده ای

 تا حقایق را ببیند یا نه؟

معشوقت را آن گونه شناخته ای که بدانی لایق عشقت هست یا نه؟ تصمیمت را

 گرفته ای ؟

در این راه مقدس همیشه مایه آرامش باش برای معشوقت......هر هوسی را عشق

 ندان......چشمانت را بر ناپاکی ها ببند......و عشق را آنگونه در دلت به تصویر بکش

 که خدا هم آن را بپسندد......

 

 


نويسنده : sina


ای همه ی زندگی من

نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، درک کن چه حسی دارم ،همیشه میمانم مال تو...

کاش میشد سهم من از با تو بودن تنها آرامش و عشق باشد نه دلتنگی وانتظار...

هر گاه نیستی و دلتنگ توام نامت را در دلم زمزمه میکنم ، اینگونه است که

 آرام میشوم ، دلم را راضی میکنم و اینگونه روزهای دلتنگی را سر میکنم

دلم به سوی آسمان دلتنگی پر میکشد در میان میگیرد یاد تو را ، درد دل

میکند با خاطره هایت ، تکرار میکندحرفهایت ، حرفهایی که تو همیشه بادلم در میان میگذاری ...

نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، نشسته ام بر روی ابرهای خیالت ،

و در رویاهای تو سیر میکنم آسمان دلتنگی ام را....

نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای در فکر تو نباشم ، هیچگاه فکر نکن که در حال فراموش کردن تو باشم

درست است که روزها میگذرد، چه زود آسمان تاریک امشب ، روشنی فردا

میشود اما نمیگذرد ، نمیگذرد ، نمیگذر هیچگاه آن عشقی که در قلبم

 نسبت به تو دارم ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود هیچگاه آن احساسی که به تو دارم...

هر چه دوست داری از من بخوا جز فراموش کردنت ، اگر میخواهی بروی برو

اما من هستم ، آنقدر میمانم تا ماندنم مرا یاری کند ، تا دوای عشقت مرا درمان کند...

میمانم و میمانم تا لحظه مرگم ، آنقدر عاشقت میمانم تا لحظه ی از دنیا رفتنم  قصه عشق مرا بنویسند...


نه عزیزم به این خیال نباش که روزی سرد شوم ،جانم را از من بگیرند با تو

دوباره زنده میشوم ،دنیا را از من بگیرند با تو دوباره صاحب دنیا میشوم ....

هیچگاه نمیتواند کسی تو را از من بگیرد، میدانی که قلبم بی تو میمیرد،

تو در قلبمی و هیچگاه دنیای عاشقانه من نمیمیرد....

               بی تو خیلی تنهام......

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد



کسی هست شانه هایش را، به من قرض بدهد
 
تا یک دل سیر گریه کنم؟

بدون هیچ حرف و سوال و جواب و دلداری و نصیحتی!
 
تو رو خدا بگید اگه جای من بودید چیکار میکردید؟

نويسنده : sina


سلام دوستان.

راستش من به دلایل شخصی دیگه حوصله ی اینترنت و......... رو ندارم

من تازه فهمیدم زندگی بدون اینترنت چقدر بهتره

ولی بهتون قول میدم اگه بازم اومدم توی اینترنت به همتون سر میزنم.

خدا نگهدار همتون

(طاهره جونم خیلی دوست دارم.دلم خیلی برات تنگ شده)


نويسنده : sina


*____________* ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺭﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻋﻤﺮﻡ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺍﻻ‌ﻧﻢ ﭘﺸﯿﻤﻮﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺪﺕ ﺣﺮﻓﯽ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﮐﻪ ﻣﺪﺍﻡ ﺑﺎﻻ‌ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺭﻓﺘﻨﺸﻮ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﺍﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﺑﺎﺷﻢ ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺸﻢ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﻧﻪ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﻡ ﻧﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﻣﺎ ﺁﺭﻭﻡ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻭ ﺩﻡ ﻧﺰﻧﻢ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﻢ ﺧﺪﺍﯾﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺩﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﺭﻭﺩ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﺪﺍ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯽ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﻧﺎﻟﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺰﺩﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﺰﺍﺷﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﻣﻨﻢ ﺁﺩﻣﻢ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻨﻢ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﻢ ﻭ ﺍﻻ‌ﻥ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺷﮑﺴﺘﻢ ﺟﺰ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺗﻮﻗﻌﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺍﮔﻪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻣﻨﻮ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺮﻩ ﺍﮔﻪ ﮐﻤﮑﻢ ﻧﮑﻨﯽ ﻣﻦ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﺤﻤﻞ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺴﻤﻪ ﺧﺮﺩ ﺷﺪﻥ ﺗﺎ ﮐﯽ؟  ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ  ﺁﺭﻭﻡ ﻭ ﺻﺒﻮﺭ  ﻭ ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺷﻢ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺑﺎ ﺩﻝ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﯿﺎﻡ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﺤﻤﻠﻢ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﯾﻪ ﺟﺎ ﺁﺭﻡ ﺳﺮ ﺑﺰﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻧﻪ ﻓﮑﺮ ﺑﺎﺷﻪ ﻧﻪ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﻪ ﺑﺪﯼ ﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﻧﻪ ﺻﺪﺍ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﺩﻭﺭ ﺷﻢ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻭ ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﺍﻣﺸﺐ ﺩﻟﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﺎﺑﺎ ﺳﻮﺧﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﻝ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﻨﺪ ﻭ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻨﺪ ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺑﻪ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻣﺎ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻦ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺩﯾﺪﯼ ﺳﻌﯿﻤﻮ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﯾﻦ ﻭﺳﻂ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﺎ ﺣﺮﻑ ﺭﻓﺘﻦ ﺷﺪ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﺷﮏ ﺭﯾﺨﺖ ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﺶ ﮐﻨﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻭ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻭ ﺁﺩﻣﺎﺵ ﺑﺪﻡ ﻣﯽ ﺁﺩ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﺎﯾﯿﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺑﺎ ﻃﺮﺯ ﺗﻔﮑﺮﺍﯼ ﭼﺮﺕ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺣﻖ ﻣﯽ ﺩﻩ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺑﮕﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺍﻣﺪﻥ ﻫﺎ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺗﻔﮑﺮﺍﺕ ﻣﺰﺧﺮﻑ ﺍﺳﺘﺎﺩﺍﻣﻮﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻣﻮ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻩ ﻓﻘﻂ ﺍﻭﻧﺎ ﺭﻭ ﻋﺬﺍﺏ ﻣﯽ ﺩﻩ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺮ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﺜﻞ ﻗﺒﻞ ﺷﺎﺩ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﭼﻪ ﺟﻮﺭ ﺍﺩﺍﯼ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻧﻮ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﻌﯿﻤﻮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺍﻣﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﺩﺍﯼ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪﺍﯼ ﺯﻭﺭﯼ ﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﺭﺳﻢ ﻧﻪ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﺍﻏﻮﻥ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻢ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﻮ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﻦ
نويسنده : sina


تبدیل فرمت های مختلف به یکدیگر با Wondershare Video Converter Ultimate v5.7.5
Wondershare Video Converter Ultimate v5.7.5 نام نرم افزاری قدرتمند در زمینه تبدیل فرمت های ویدویی به یکدیگر است که توانایی تبدیل فرمت های رایج را داشته و می تواند با بالاترین سرعت ممکن اکثر فرمت های صوتی و خصوصا تصویری را تبدیل نماید. به جرأت می توان گفت که این نرم افزار یکی از قدرتمند ترین نرم افزار ها در زمینه تبدیل فرمت است که از تمامی فرمت ها پشتیبانی می کند . پخش ویدئوهای در حال تبدیل که با استفاده از پلیرداخلی نرم افزار فراهم می شود از جمله قابلیت های جالب این ابزار به شمار می رود. Wondershare Video Converter همچنین امکان تبدیل فرمت ها را به دی وی دی به منظور ساخت دی وی دی فیلم را داراست که امروزه به واسطه رایج شدن دی وی دی ها بسیار مورد نیاز کاربران است. از دیگر ویژگی های این نرم افزار می توان : امکان ویرایش ساده فایل ها ، اضافه کردن افکت های مختلف ، امکان برقرار ارتباط میان سیستم های قابل حمل صوتی و تصویری و .. را نام برد .

:: موضوعات مرتبط: جالب، ،
:: برچسب‌ها: دانلود Wondershare Video Converter Ultimate v5, 7, 5, دانلود با لینک مستقیم Wondershare Video Converter Ultimate v5, 7, 5, دانلود رایگان Wondershare Video Converter Ultimate v5, 7, 5, دانلود رایگان نرم افزار برای تبدیل mkv به divx, دانلود نرم افزار برای کانورت فیلم های mkv, دانلود نرم افزار تبدیل فیلم های HD به DVD, دانلود نرم افزار تبدیل ویدیو به صوت, دانلود نرم افزار کانورت فیلم های یوتیوب, دانلود نرم افزار کانورتر, دانلود نرم افزار کانورتر با کیفیت عالی,
نويسنده : مهدی


ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ... ﺁﺭﺯﻭﻳﻢ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ...    ﻧﺘﺮﺍﻭﺩ ﺍﺷﻚ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﮕﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﺯﻳﺎﺩ... ﻧﺮﻭﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺍﺯ ﻋﻤﻖ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻫﺮﮔﺰ.... ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻱ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﻲ.... ﻋﺎﺷﻖ ﺁﻧﻜﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ... ﻭ ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﻫﺎ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﺩ...(ﻣﺜﻞ ﻣﻦ) ﻭ ﺗﺮﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻛﻪ ﺩﻟﺖ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ....      ﺑﻪ ﭘﺎﺱ ﺁﻥ ﺻﻔﺎﯼ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ                    ﺍﯾﻦ ﻭﺍﭘﺴﯿﻦ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺑﺎﺩ                                     ﻣﺎﻧﺪ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻡ ﻏﻢ ﺗﻮ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﺗﻮ                                                     ﻫﺮﮔﺰ ﻏﻤﺖ ﻣﺒﺎﺩﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺗﻮ ﯾﺎﺭ ﺑﺎﺩ....
نويسنده : sina


دل شکستهﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ, ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ.  ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ, ﺍﺯ ﺁﺩﻣﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻓﻢ. ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻫﺎﯼ ﻇﺎﻫﺮﯼ, ﺍﺯ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻋﻼ‌ﻗﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ. ﺍﺯ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﺭﺩﯼ ﻫﺎﯼ ﭘﻮﭺ, ﺍﺯ ﺑﯽ ﻫﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ. ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ . ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﻫﺎﯼ ﺗﺮﺣﻢ ﺁﻣﯿﺰ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ . ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻮﻩ ﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ. ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﯼ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﺎﻫﺎﻡ ﻗﺪﺭﺕ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ. ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ, ﻫﻤﺶ ﺩﺭﻭﻍ, ﻫﻤﺶ ﺗﺮﺣﻢ, ﻫﻤﺶ ﺩﻭ ﺭﻭﯾﯽ, ﺁﺧﻪ ﺧﺪﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ! ﭼﺮﺍ ﺭﺍﺣﺘﻢ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ؟ ﭼﺮﺍ ﻣﻨﻮ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﯼ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺕ.گریهگریهگریهگریهگریه ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﺷﮑﺎﻣﻮ ﺑﺒﯿﻦ؟ ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻄﻮﺭ ﺩﺍﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﯼ ﻭﺟﻮﺩﻣﻮ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯽ ﺑﺮﻩ؟گریهگریهﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺴﻢ ﺍﺯ ﺑﺲ ﺍﯾﻦ ﺑﻐﻀﻮ ﺷﮑﺴﺘﻢ ﯾﺎ  ﺧﻔﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺷﮑﯽ ﺑﺮﺍﻡ ﻧﻤﻮﻧﺪﻩ. ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﻧﺎ ﺷﮑﺮﯼ ﮐﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺴﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺟﺎ ﻧﺪﺍﺭﻡ! ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯﯼ ﭼﻪ ﺷﺪﻥ ﺟﺎ ﻧﺪﺍﺭﻡ, ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺩﺭﻭﻍ ﻫﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﻢ ﺟﺎ ﻧﺪﺍﺭﻡ, ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﺴﺮﺕ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺟﺎ ﻧﺪﺍﺭﻡ.دل شکستهدل شکسته ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻦ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻡ, ﻇﺮﻓﯿﺘﻢ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ. ﺑﺎﺯﻡ ﺑﻐﻀﻢ ﺷﮑﺴﺖ, ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ, ﻣﺜﻞ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ, ﻣﺜﻞ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ,گریهگریهگریهگریهگریهگریهگریه ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﻏﺮﯾﺒﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺒﺮ. ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺗﺮﻡ. ﺧﺴﺘﻪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎ! ﭼﻘﺪﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺸﻤﺎﺭﻡ ﺗﺎ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺮﯼ ﻫﺎﻥ؟ ﺧﺪﺍﯾﺎﺍﺍ! ﯾﻪ ﺳﺆﺍﻝ؟ ﭼﺮﺍ ﻫﻤﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ ﻣﻦ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﯾﻪ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ؟ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺎ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﺧﺪﺍﯼ ﺧﻮﺑﻢ! ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺩﻟﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯽ ﺗﺮﮐﻪ!گریهگریهگریه ﭼﺮﺍ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭﯼ ﺷﺪﻡ ﻣﻦ؟ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﯾﺪﻡ! ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺴﻢ ﺑﺮﯾﺪﻡ! ﺍﯾﻦ ﺍﺷﮑﺎ ﺭﻭ ﻫﻢ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ! ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﯾﻪ ﺧﻮﺍﻫﺸﯽ ﺍﺯﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺍﻫﺸﻮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺴﻢ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﻤﻮ ﺍﺯﻡ ﺑﮕﯿﺮ! ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺁﺩﻡ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺳﻨﮓ ﺑﺸﻢ ﺳﻨﮓ! ﺍﻭﻥ ﻗﺪﺭ ﺳﻨﮓ ﺑﺸﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭽﯽ ﻫﯿﭻ ﺣﺮﻓﯽ ﻫﯿﭻ ﺍﺛﺮﯼ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﻣﻨﻮ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺭﺑﺎﺕ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﻨﯽ ﯾﻪ ﺭﺑﺎﺕ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻧﻮ ﺑﻠﺪﻩ,  ﯾﻪ ﺭﺑﺎﺕ ﮐﻪ ﻏﻢ ﻭ ﺷﺎﺩﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺮﺍﺵ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﯾﻪ ﺭﺑﺎﺕ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻨﻪ,  ﺍﺯ ﻏﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺯﺟﺮ ﻧﮑﺸﻪ, ﯾﻪ ﺭﺑﺎﺕ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﺎ ﻣﺮﺩﯼ ﻫﺎ ﻧﺮﻧﺠﻪ, ﯾﻪ ﺭﺑﺎﺕ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﺸﻮ ﻟﻪ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﻧﺸﻪ, ﺍﻭﻧﻢ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﺣﺴﯽ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ, ﯾﻪ ﺭﺑﺎﺕ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﮕﺬﺭﻩ, ﯾﻪ ﺭﺑﺎﺕ ﮐﻪ ﻧﺪﻭﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ، ﺩﻝ ﺗﻨﮕﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ,  ﯾﻪ ﺭﺑﺎﺕ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ ﻫﺎ ........ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻢ؟ ﭼﻮﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺼﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺟﺎ ﻧﺪﺍﺭﻡ. ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺪﻡ ﻣﯿﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﻢ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﯿﺖ ﻗﺴﻢ ﻧﺠﺎﺗﻢ ﺑﺪﻩ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ. ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺍﻏﻮﻧﻢ ﺧﯿﻠﯽ!!!!!! ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ!!!! ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻬﺖ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺩﺍﺭﻡ!!!!!گریهگریهگریه
نويسنده : sina


بدون تو
ای خورشید زیبای من

                      بدون تو

                            شهر کوچیکه دلم

                                             تاریک و سوت وکوره


منبع : http://forbid.rozblog.com]]>
نويسنده : sina


نامه ی یک عاشق
نامه ی یک عاشق

به نام خدا...

سلام بر عشقم که قطره قطره ی اشکم شبانه چاره ی اوست.

ای عشق

شبهایم را با یاد تو سحر می کردم وروزها را با خیال تو به شب می رساندم.


منبع : http://forbid.rozblog.com]]>
نويسنده : sina


نامه ی عاشق...
نويسنده : sina


تمام...
نويسنده : sina


شیون در پستو
شیون در پستو

وقتی پرپر زدن قناری کوچک عشق

شهر را پر می کرد

با خودم می گفتم

باید اینک به کدامین پستو

نوحه مرگ قناری را خواند

 

***************************************

قابل توجه دوست عزیزم آقای محمد رضاعاشوری:

آقای عاشوری من هیچ وقت چنین جسارتی ندارم که شعر شما رو سرقت کنم ....شما گفتید که کتابتون چاپ شده و این شعر تو کتابتون هست...منم به شما تبریک میگم شعرتون خیلی عالیه ومنم خوشم اومد و تو وبلاگم نوشتم....مثل بقیه ی شعرا..سهراب سپهری...فروغ فرخزاد...حافظ...و شاعرای دیگه...راستی از آشنایی با شما خیلی خوشحال شدم 

منم شعر مینویسم ولی در حد مبتدی چندتا از شعرامم تو وبلاگم گذاشتم خوشحال میشم بخونید و نظرتونو بگید...ممنون از حضور گرمتون

 


منبع : http://forbid.rozblog.com]]>
نويسنده : sina


آلوده به صد رنگ است.....
کاش معشوق ز عاشق طلب جان میکرد

                 تا که هر بی سرو پایی نشود عاشق دلدار کسی

*******************************************************

خود را به که بسپارم

وقتی که دلم تنگ است

پیدا نکنم همدل

دلها همه از سنگ است

گویا که در این وادی

از عشق نشانی نیست

گر هست یکی عاشق

آلوده به صد رنگ است

 

گر هست یکی عاشق

آلوده به صد رنگ است........

 


منبع : http://forbid.rozblog.com]]>
نويسنده : sina


عشق...
 

عشق از ازلست و تا ابد خواهد بود

جوینده ی عشق بی عدد خواهد بود

فردا که قیامت آشکارا گردد

هر دل که نه عاشق است رد خواهد بود


منبع : http://forbid.rozblog.com]]>
نويسنده : sina


ازان کیست؟؟؟؟؟؟
می دانی رنگین کمان ازان چه کسی است؟

رنگین کمان پاداش کسانی است   که تا آخر

                                                          زیر باران می مانند....

**********************************************


منبع : http://forbid.rozblog.com]]>
نويسنده : sina


شعر خیلی قشنگه
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز
رود آنجا که می بافتند کولی های جادو گیسوی شب را
همان جا ها که شب ها در رواق کهکشان ها خود می سوزند
همان جاها که اختر ها به بام قصر ها مشعل می افروزند
همان جاها که رهبانان معبدهای ظلمت نیل می سایند
همان جاها که پشت پرده شب دختر خورشید فردا را می آرایند
همین فردای افسون ریز رویایی
همین فردا که راه خواب من بسته است
همین فردا که روی پرده پندار من پیداست
همین فردا که ما را روز دیدار است
همین فردا که ما را روز آغوش و نوازش هاست
همین فردا همین فردا

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است
به هر سو چشم من رو میکند فرداست
سحر از ماورای ظلمت شب می زند لبخند
قناری ها سرود صبح می خوانند
من آنجا چشم در راه توام ناگاه
ترا از دور می بینم که می آیی
ترا از دور می بینم که میخندی
ترا از دورمی بینم که می خندی و می آیی
نگاهم باز حیران تو خواهد ماند
سراپا چشم خواهم شد
ترا در بازوان خویش خواهم دید
سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برایت شعر خواهم خواند
برایم شعر خواهی خواند
تبسم های شیرین ترا با بوسه خواهم چید
وگر بختم کند یاری
در آغوش تو

ای افسوس
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
زمان در بستر شب خواب و بیدار است


 


منبع : http://forbid.rozblog.com]]>
نويسنده : sina


کاش
تا به كي بايد رفت 

 از دياري به دياري ديگر

نتوانم نتوانم جستن

هر زمان عشقي و ياري ديگر

كاش ما آن دو پرستو بوديم

كه همه عمر سفر مي كرديم

از بهاري به بهاري ديگر

 


منبع : http://forbid.rozblog.com]]>
نويسنده : sina


روز خورشید
پرسش زخمی ستاره را مرگ پاسخ گفت.

ستاره به دنبال ماه خاموش شد.

تاج طلایی خورشید در سیاهی حسادت دوباره درخشید و

جهان را مملو ء از رکود کرد.

اما آن گاه که آسمان از گرمی عشق سرخ شود و

قلب سرد من را تو با حضورت گرم کنی

ستاره دوباره به زمین چشمک می زند.

و خواهد گفت که تا ابد در کنار ماه نفس خواهد کشید.

پس...

به حرمت چشمان خسته اش بیا عاشق شویم.

 


منبع : http://forbid.rozblog.com]]>
نويسنده : sina


امید...امید...امید
چاره ای نیست...

باید در این غروب دلپذیر عاشق شویم.

زیرا...

مهتاب در راه است و

می خواهد امشب برایمان نور بپاشد.

پس...

به یاد ماه برایم ترانه بخوان

تا من نیز مانند آسمان تو را در آغوش کشم...


منبع : http://forbid.rozblog.com]]>
نويسنده : sina


صنما
صنما با غم عشق تو چه تدبير كنم؟

تا به كي در غم تو ناله ي شبگير كنم؟

آنچه در مدت هجر تو كشيدم،هيهات!

در يكي نامه محال است كه تحرير كنم

آن زمان كارزوي ديدن جانم باشد

در نظر نقش رخ خوب تو تصوير كنم


منبع : http://forbid.rozblog.com]]>
نويسنده : sina


محكوم
صدای پای آفتاب در آستانه ی شکوه ی غروب،ترانه شد.

شمعدانی دیوار به دیوار سکوت هنوز نفس می کشید.

اما چه سرد...

میخواستم نفس هایش را با بال های کبوتر گره بزنم،

تا شاید با افق دوردست عمیق شود.

اما...

شمعدانی با حسرت به انتها چشم دوخته بود.

حسرتی که از باور دروغ شقایق فوران می کرد.

باور کرده بود که قرمزش بی انتهاست،

اما سیاه درونش در شب ریشه داشت.

پاهای شمعدانی هنوز توان دویدن داشتند،

اما او محکم بود...

محکوم به اسارت در زمین...


منبع : http://forbid.rozblog.com]]>
نويسنده : sina


هديه
من از نهايت شب حرف ميزنم

من از نهايت تاريكي

واز نهايت شب حرف ميزنم

اگر به خانه ي من آمدي

براي من اي مهربان چراغ بيار

ويك دريچه كه از آن

به ازدحام كوچه خوشبخت بنگرم


منبع : http://forbid.rozblog.com]]>
نويسنده : sina


شايسته آغوش
ياري كه مرا كرده فراموش تويي تو

با مدعيان گشته هم آغوش تويي تو

صد بار بنالم من و آن يار كه يك بار

بر ناله ي زارم نكند گوش، تويي تو

ما زهره و خورشيد به يك جاي نديديم

خورشيد رخ و زهره بناگوش،تويي تو

در كوي غمت خوار منم  زار منم من

در چشم دل نيش تويي نوش تويي تو

 


منبع : http://forbid.rozblog.com]]>
نويسنده : sina


مترسک
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺘﺮﺳﮑﯽ ﮔﻔﺘﻢ «ﻻ‌ﺑﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺷﺖِ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ‌ﺍﯼ؟» ﮔﻔﺖ «ﻟﺬﺕِ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪﻥ ﻋﻤﯿﻖ ﻭ ﭘﺎﯾﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ، ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﻡ.»    ﺩَﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ «ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ؛ ﭼﻮﻥ‌ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﺰﺓ ﺍﯾﻦ ﻟﺬﺕ ﺭﺍ ﭼﺸﯿﺪﻩ‌ﺍﻡ.»    ﮔﻔﺖ «ﻓﻘﻂ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻦ‌ﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﮐﺎﻩ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﯾﻦ ﻟﺬﺕ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺷﻨﺎﺳﻨﺪ.»    ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﯿﺶِ ﺍﻭ ﺭﻓﺘﻢ، ﻭ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﯾﺎ ﺧﻮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻥِ ﻣﻦ.    ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻣﺘﺮﺳﮏ ﻓﯿﻠﺴﻮﻑ ﺷﺪ.    ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭِ ﺍﻭ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺷﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﻭ ﮐﻼ‌ﻍ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺯﯾﺮِ ﮐﻼ‌ﻫﺶ ﻻ‌ﻧﻪ ﻣﯽ‌ﺳﺎﺯﻧﺪ. ﺣﺮﻭﻑ‌ﭼﯿﻦ: ﻓﺮﯾﺒﺎ ﺣﺎﺝ‌ﺩﺍﯾﯽ ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ: ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ – ﻧﺸﺮ ﮐﺎﺭﻧﺎﻣﻪ
نويسنده : sina


ﻫﯿـــــــــــــــــﭻ!  
ﻧﺴﯿﻪ ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺭﺍ٬ ﻣﯽ ﺑﻠﻌﻨﺪ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ٬ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺁﯾﯽ ﮐﻪ ﻏﺎﺭﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ. ﺑﺰﺭﮒ ﺳﺮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﯽ "ﻧﺴﯿﻪ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺣﺘﯽ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﻋﺰﯾﺰ"...ﺑﺰﺭﮒ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺍﻣﺎ ﮐﻮﭼﮏ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ٬ ﮐﻮﭼﮏ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﻨﺪ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﯼ.... * ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺟﺪﯼ ﻧﮕﺮﻓﺘﯿﻢ...ﯾﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ؟ ﺩﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﻣﺸﻘﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ﺧﻄﻮﻁ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻗﺮﻣﺰ ﺑﻮﺩ ! ﺑﻌﺪ ﻧﻮﺷﺖ: ﭘﺴﺖ ﻗﺒﻞ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻋﺼﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ "ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺷﺪﻥ "
نويسنده : sina