فرق عشق و ازدواج...

شاگردي از استادش پرسيد: عشق چست ؟

استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور اما در هنگام عبور از گندم زار، به ياد

داشته باش كه نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني...

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت.

استاد پرسيد: چه آوردي ؟

با حسرت جواب داد:هيچ! هر چه جلو ميرفتم، خوشه هاي پر پشت تر ميديدم و به

اميد پيداكردن پرپشت ترين، تا انتهاي گندم زار رفتم.

استاد گفت: عشق يعني همين...!

شاگرد پرسيد: پس ازدواج چيست ؟

استاد به سخن آمد كه : به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور اما به ياد داشته باش

كه باز هم نمي تواني به عقب برگردي...

شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهي با درختي برگشت .

استاد پرسيد كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولين

درخت بلندي را كه ديدم، انتخاب كردم. ترسيدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالی

 برگردم .

استاد باز گفت: ازدواج هم يعني همين...!

و این است فرق عشق و ازدواج ...

 


نويسنده : sina



نويسنده : sina



نويسنده : sina



نويسنده : sina


مسير خانه ات را از حافظه ي كفشهايم پاك كردم

اگر دريا باشيم تمامي نداريم.

بيا تنها قطره اي باشيم بيا دريا نباشيم

تا تمامي شويم..........

من روزها به ديدن ابليس مي روم

شبها دلم براي خداتنگ ميشود.


نويسنده : sina


گوش كن

جاده صدا مي زندقدم هاي تو را

پلها رابتكان كفش به پا كن وبيا

وبيا تا جايي كه ماه به سر انگشت تو هشدار دهد

پارسايي است كه در انجا تورا خواهد گفت:

بهترين چيز رسيدن به نگاهي است از حادثه عشق تر است.


نويسنده : sina



نويسنده : sina


سلام بر دوستان گرامی خوبید ممنون که بهم سر زدید شرمنده همگی که نتونستم بهتون سر بزنم نتم خراب بود
نويسنده : sina


انتظار......

 

 

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ...

ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...

کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...

کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم

و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است

میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...

کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...

میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود

 میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...

انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي !

تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد!

تنهايي ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، شکنجه رو حي ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛

هق هق شبونه ؛ افسردگي ، پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... !

 براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد

و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد

 تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!!

متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم

 از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم

 


نويسنده : sina


دل
ﺩﻝ ﭼﯽ ﺑﮕﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﻤﻮﻧﺪﻩ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ؟ ﯾﮏ ﻏﻢ ﺑﺰﺭﮔﯿﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺭﻭ ﺩﻟﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺩﺍﺭﻥ ﺗﻮ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎ ﺩﺍﺭ ﻣﯿﺰﻧﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﻝ ﻫﺎﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺫﺍﺭ ﻧﻤﯿﺰﻧﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﺑﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﺭﻧﮓ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻫﺮﮐﯽ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﻪ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺩﺭﻭﻍ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺭﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﻮﻧﻪ ﻫﺎﻡ ﻫﺮ ﺳﺮﯼ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻡ
نويسنده : sina